x
×

پیرنگ چیست؟ تعریف پیرنگ و نقش آن در فیلمنامه

پیرنگ چیست؟ تعریف پیرنگ و نقش آن در فیلمنامه
تصویر از: iranfilmport.com
+ -
پیرنگ به سلسله حوادث مرتبط به هم اطلاق می‌شود که بصورت علت و معلوم زنجیره و بدنه ی اصلی قصه را تشکیل میدهند. البته بنابر مدلی که نویسنده برای روایت انتخاب میکند ممکن است این پیرنگ بسیار پر رنگ (شاه پیرنگ) که معمولا در داستان های کلاسیک و سه پرده ای و یا کمرنگ (خرده پیرنگ) در داستان های مینیمال و یا حتی ضدپیرنگ که در داستان هایی با روایت هایی مدرن و یا اگزوتیک خود را نشان میدهد.
قضاوت راجع به کیفیت پیرنگ بر اساس متقاعدکننده بودن این رابطه در سه زمینه انجام می‌شود:
  • کنش و واکنش (فیزیکی)
  • انگیزه‌ی احساسی (روانی)
  • دلیل (منطق و اخلاقیات)
رعایت نکردن این شرایط باعث ایجاد حفره‌ی داستانی می‌شود. به عبارتی وقتی پیرنگ که سوخت و ساز قصه است از بین برود، تصادف و عارض شدن حوادث قوت میگیرد که این بزرگترین باگ برای یک فیلمنامه با ادعای شاه پیرنگ بودن و حتی خرده پیرنگ بودن میتواند باشد. نقض کردن دائمی شرط اول باعث ایجاد پیرنگی می‌شود که در آن برای وقوع اتفاقات دلیل موجهی وجود ندارد. شرط دوم موقعی نقض می‌شود که کسی برخلاف شخصیتی که برایش تعریف شده رفتار کند و نقض شرط سوم باعث ایجاد پیرنگ احمقانه می‌شود؛ یعنی پیرنگی که در آن شخصیت‌ها به‌جای استفاده از راه‌حل ساده و بدیهی برای حل مشکلی که با آن روبرو شده‌اند، به راه‌حلی پیچیده و دور از دسترس روی می‌آورند و به‌قولی دائم لقمه را دور سرشان می‌پیچانند. امداد غیبی تکنیکی (تصادف و عارض شدن اتفاقات) ناشی از درماندگی برای پیشبرد پیرنگ است که حوادث داستان را به‌شکلی راضی‌کننده به هم ربط نمی‌دهد، ولی حداقل زمینه را برای ادامه یافتن آن فراهم می‌کند.
پیرنگ‌ها عموماً توسط نزاع و کشمکشی که باعث ایجاد اتفاقات می‌شود نیرو می‌گیرند. طبق گفته‌ی ارسطو، پیرنگ در کنار شخصیت و منظره عناصری هستند که در هر داستان استانداردی موجود است.
نقطه‌ی پیرنگ حادثه یا وضعیتی است که بیننده یا خواننده برای دنبال کردن پیرنگ باید از آن آگاه باشد. به شیء یا شخصیتی که تنها هدف آن پیشبرد پیرنگ است (مثلاً ایجاد عناصر ربط دهنده بین حوادث) اسباب پیرنگ گفته می‌شود. مشابه با اسباب پیرنگ، کوپن پیرنگ هم به شیءای گفته می‌شود که برای پیشبرد یا به سرانجام رساندن پیرنگ نقشی کلیدی ایفا می‌کند. تفاوت آن با اسباب پیرنگ این است که شخصیت برای رسیدن به مقصود خود با هدف و به‌صورت کنشی از آن استفاده می‌کند، درحالی‌که اسباب پیرنگ لزوماً به اختیار و اراده‌ی شخصیت‌ها برای پیشبرد پیرنگ احتیاج ندارد.
یکی از تعاریف پرطرفدار راجع به این‌که به‌طور کلی پیرنگ در طول یک اثر چگونه باید پیشرفت کند، تعریف فری‌تاگ است که به توالی پنج فعل اشاره می‌کند: شرح (انتقال اطلاعات مربوط به داستان به مخاطب)، صعود کنش، نقطه‌ی اوج، نزول کنش و پایان. هرچند یک اثر داستانی می‌تواند بیش از یک پیرنگ داشته باشد؛ چیزی که اصصلاحاً به آن «داستان فرعی» یا «رشته‌های پیرنگ» می‌گویند.
در رابطه با تفاوت بین «پیرنگ» و «داستان»، ای.ام. فورستر[1]، رمان‌نویس بریتانیایی در کتاب «جنبه‌های رمان» توضیح می‌دهد که داستان یک سری حوادث است که رابطه‌ی بینشان توالی و ترتیب و پیرنگ یک سری حوادث که رابطه‌ی بینشان علت و معلولی است. به‌عنوان مثال، «پادشاه درگذشت و سپس ملکه درگذشت.» یک داستان است و «پادشاه درگذشت و سپس ملکه هم به‌خاطر غم از دست دادن شوهر خود به او پیوست.» یک پیرنگ، چون در آن انگیزه و علت پشت به وقوع پیوستن حوادث توضیح داده شده است. به عبارت دیگر، در قبال داستان می‌پرسیم: «بعد چه شد؟» و در قبال پیرنگ می‌پرسیم: «چرا این اتفاق افتاد؟»
تعداد پیرنگ‌ها بسیار زیاد است، ولی فقط تعداد معدودی از آن‌ها که پیرنگ‌های اصلی[2] نامیده می‌شوند به‌طور گسترده مورد استفاده قرار می‌گیرند. حال چه چیزی پیرنگ را به پیرنگ اصلی تبدیل می‌کند؟ نمی‌توان به‌طور دقیق گفت. شاید پیرنگ اصلی، پیرنگی است که در قلب داستان وجود دارد و هدایت‌کننده‌ی حوادث آن و انگیزه‌بخش شخصیت‌های آن است. برای شروع لیست رونالد بی. توبایاس[3] را در نظر بگیرید. او ادعا می‌کند که بیست داستان بنیادین وجود دارند و ترکیبی از آن‌ها یک اثر کامل را تشکیل می‌دهند.
 
لیست پیرنگ های اصلی رونالد بی. توبایاس
پویش: داستانی شخصیت‌محور که در آن قهرمان به دنبال چیزی راهی سفری می‌شود که به‌نحوی او را تغییر می‌دهد.
مثال: حماسه‌ی گیلگمش، دن کیشوت، خوشه‌های خشم
ماجراجویی: داستانی پیرنگ‌محور که روی رسیدن به یک سری هدف تمرکز می‌کند.
مثال: بیست‌هزار فرسنگ زیر دریا، رابینسون کروزوئه، سفرهای گالیور
پیگرد: پیرنگ تعقیب و گریز. بسیار کنش‌محور است.
مثال: کایوتی و رودرانر، آرواره‌ها، بوچ کسیدی و ساندنس کید
نجات: پیرنگ نجات دادن یک فرد، گروهی از مردم یا… از دست فرد یا گروهی دیگر. چنین داستانی نیز بسیار کنش‌محور است.
مثال: نجات سرباز رایان، شِرِک، فهرست شیندلر
فرار: مثل مورد بالاست، با این تفاوت که اسیر یا اسرا خود برای نجاتشان دست‌به‌کار می‌شوند.
مثال: فرار بزرگ، فرار از نیویورک، بازداشتگاه شماره 17[4]
معما: پیرنگ بنیادین داستان‌های رمزآلود/معمایی که حول محور پاسخ به یک سوال مهم می‌چرخد.
مثال: مجموعه داستان‌های شرلوک هلمز، مجموعه داستان‌های هرکول پوآرو، مجموعه داستان‌های کمسیر مگره
رقابت: داستانی شخصیت‌محور که روی تعاملات دو شخصیت یعنی قهرمان و رقیبش تمرکز دارد.
مثال: موبی‌دیک، سالار مگس‌ها، بن هور
توسری‌خور: داستانی که در آن شخصیتی توسری‌خور به پیروزی می‌رسد. حول محور شخصیتی می‌چرخد که فقیر، معلول و … است و به‌طور کلی شرایط خوبی ندارد و با این وجود نهایتاً به پیروزی می‌رسد.
مثال: سیندرلا، پرواز بر فراز آشیانه‌ی فاخته، کاپیتان سوباسا
وسوسه: داستان راجع به این است که باید تسلیم وسوسه شد یا خیر و عواقب این تصمیم چیست.
مثال: فاوست، تصویر دوریان گری، ارباب حلقه‌ها
دگردیسی: داستانی که راجع به نوعی تغییرشکل فیزیکی است. معمولاً در یک دگردیسی واقعی راه برگشتی وجود ندارد.
مثال: مسخ، مگس (1986)، مرد گرگ‌نما
دگرگونی: داستانی که راجع به یک تغییر درونی است، نه یک تغییر فیزیکی.
مثال: تبصره 22، نشان سرخ شجاعت، پیگمالیون[5]
بلوغ: داستانی که بالغ شدن فیزیکی، روحی و معنوی یک شخصیت را در طول زمان نشان می‌دهد.
مثال: هاکلبری فین، آرزوهای بزرگ، چهره‌ی مرد هنرمند در جوانی، Boyhood   
عشق: داستانی که موضوع اصلی عشق دو شخصیت به یکدیگر است.
مثال: غرور و تعصب، بلندی‌های بادگیر، خطای ستارگان بخت ما
عشق ممنوعه: عاشقان بدشانسی که در طول پیرنگ سعی دارند به یکدیگر برسند، با وجود این‌که دنیا سعی دارد آن‌ها را از هم جدا کند.
مثال: رومئو و ژولیت، تایتانیک، آنا کارنینا
ایثار: حول محور یک شخصیت و از خودگذشتگی‌هایش می‌چرخد، خواه این از خودگذشتگی به مرگ او ختم شود یا خیر.
مثال: شجاع‌دل، مصائب مسیح، ماجرای نیمروز[6]
اکتشاف: داستانی که در تمرکز آن اکتشاف یک مساله‌ی مهم است، خواه این مساله گذشته‌ی مرموز یک شخصیت باشد، خواه معنی زندگی و راز پشت خلق جهان.
مثال: ادیپ شهریار،  پرتره‌ی یک بانو، پلین‌اسکیپ: عذاب
افراط رقت‌انگیز: داستانی که در آن یک شخصیت به‌خاطر مصرف مواد مخدر، طمع، افسردگی، جنون و… در حال سقوط است.
مثال: مرثیه‌ای برای یک رویا، وال استریت، اتللو
انتقام: همان داستان انتقام کلیشه‌ای. بسیار شخصیت‌محور است.
مثال: هملت، تاجر ونیز، بیل را بکش
صعود: ماجرای به قدرت رسیدن و سر و سامان گرفتن یک شخصیت را دنبال می‌کند.
مثال: اسکندر، صورت‌زخمی، مرگ ایوان ایلیچ
سقوط: نقطه‌ی مقابل صعود است. ماجرای از عرش به فرش رسیدن یک شخصیت را دنبال می‌کند.
مثال: گاو خشمگین، ریچارد دوم، مرد فیل‌نما
نکته: سقوط و صعود پیوند نزدیکی با هم دارند، طوری که ممکن است پروسه‌ی سقوط و صعود یک شخصیت هردو در داستان به نمایش درآیند (مثل گاو خشمگین). گاهی هم صعود مالی و مادی شخصیت، سقوط اخلاقی و عاطقی او را به همراه دارد (مثل صورت‌زخمی). ولی در اغلب موارد، یکی از این دو اتفاق بر دیگری غلبه خواهد کرد.
 
[1] E.M. Forster
[2] Master Plots
[3] Ronald B. Tobias
[4] Stalag 17 (F)
[5] Pygmalion (Th)
[6] High Noon (F)
 
منبع: سایت PLOT ، درگاه فیلم ایران و ترجمه از: azsan.ir
 

نظرات 2

Jamil Abdi

دو شنبه 1 مرداد 1403


عالی بود. خیلی زیبا و کامل نوشته شده. بسیار ممنونم

مجتبی

پنج شنبه 24 بهمن 1398


سلام
مطلب به درد بخور و خو

کارشناس درگاه فیلم ایران
پنج شنبه 24 بهمن 1398

سپاس از توجهتون

ارسال نظرات