به گزارش «درگاه فیلم ایران» و به نقل از «کرگدن» فیلم های جشنواره سی و هشتم فجر مورد تحلیل و بررسی قرار گرفت. / گروه نقد فیلم «کرگدن» را در اینستاگرام دنبال کنید (کلیک کنید)
دانلود مجلهی الکترونیکی سری دوم تحلیل فیلم های فجر (کلیک کنید)
«شنای پروانه» ساخته محمد کارت
علیمحمد اقبالدار: بطور حتم؛ قبل از برگزاری جشنوارهی فجر 38ام، کسی باور نداشت که فیلمسازان موفق مدیوم کوتاه در سالیان گذشته، این گونه فیلمسازان بلند و مدعی را سرافکنده کنند. «شنای پروانه» از جنوبیترین و سطح پایینترین نقطهی اجتماعی با نگاهی به ذات انسان که همانا میل به ذات خویش است، متولد شد. فیلمی شریف که بدور از نگاههای رایج ایدئولوژی و میل به سیاهنمایی، قائم به خود بوده و برای مخاطب – فقط – قصه میگوید. داستانی با گرههای فراوان و ریتمی مناسب و بالا که سینمای (!) ایران همچنان فاقد آن است. درگیری دو برادر در فیلم چنان به جان سینما مینشیند که مخاطب چه بخواهد و چه نخواهد نمیتواند از دام فیلمساز فرار کند. فیلم چنان کشش دراماتیکی در خود دارد که تایم نزدیک به دو ساعته فیلم ذرهای خستهیتان نمیکند. البته نا گفته نماند که «شنای پروانه» بشدت وامدار از سینمای «هومن سیدی» و «سعید روستایی» و همچنین آخرین فیلم کوتاه خود «کارت» به نام «بچه خور» است. اما فارغ از این نگاه – که اصلا به فیلم ماهو فیلم ارزشی ندارد - نه در فیلمنامه و نه در کارگردانی و بازیگری کوچکترین باگی دیده نمیشود. بازی تحسین برانگیز «جواد عزتی» ستودنی است و به امید فجر برای او.
علی ظهیری: فیلمی جذاب و درگیر کننده. حالا بعد از ساخت چندین مستند درخشان از محمد کارت؛ «شنای پروانه» به اثری تبدیل شده که پشتوانه فیلم های مستند قبلی در آن کاملا محسوس است. «شنای پروانه» می تواند فیلمی پیشنهادی برای سینمای ایران باشد. زاویه دید فیلمساز و جایگاه دوربین او در مواجه با سوژه، برگه برنده فیلم در نسبت با فیلم های رایج سینمای ایران در طی سالهای گذشته است. فیلمی که به هیچ وجه تعمیم پذیر نیست. روی لبه ی شعار حرکت می کند ولی هرگز شعاری نمی شود. بلکه فقط و فقط قصه خودش را تعریف می کند، روی پای خودش می ایستد و ارجاع نمی دهد؛ چه خوب. پدر قصه ی فیلم خیلی خوب است و حضور او در سکانس های کوتاه فیلم حس می آفریند. جواد عزتی نیز می تواند قطعا یکی از بهترین های جشنواره باشد. کنترل احساسات و لحن او در توییست های فیلم بسیار خوب از آب درآمده. در مجموع محمد کارت فیلمسازی است که (با وجود ضعف های کوچک در همین فیلم، که بعدتر در متن طولانی در موردش خواهم پرداخت) مشتاقانه منتظر فیلم بعدیش هستم.
محمد تیزرو: بعد از فیلم های درام اجتماعی آپارتمانی با محوریت تجاوز و اعتیاد و فرار از ایران در دهه ای که گذشت، اینبار شاهد پروتاگونیست های چاقو کش و لات پایین شهری هستیم و به احتمال بسیار زیاد یک دهه هم از مسیر درست سینما فاصله خواهیم گرفت و خلاف جریان رودخانه شنا خواهیم کرد. شنا پروانه مصداق حقیقی از مسیر طرح شده است. فیلمی که لحظه ای از داد و بیداد کارکتر ها آرامش نداریم لحظه ای با کارکتر ها احساس نزدیکی نمی کنیم و حتی لحظه ای از آن ها رفتار درست را نمی آموزیم. معمایی که کارکتر ها برای کشف آن مدام بالا و پایین می پرند این در حالی که فیلمساز آنقدر غرق استخر لات بازی شده، فراموش کرده باید مخاطب را با معما همراه کند نه اینکه او را بیرون گود نگه دارد و حتی اجازه حدس زدن را به مخاطب ندهد. یعنی فیلمساز معما سازی و حل معما را بلد نیست اما چاقو کشی را خوب بلد است.
امین محمدی: در سینمای قبل انقلاب ما نمونه های ماندگاری از فیلم هایی با موضوعات ناموسی داریم که همیشه قهرمان یا ضد قهرمان آن ها لات ها و لوتی ها بودند. مسعود کیمیایی استاد و پیشکسوت این سبک فیلمسازی بود و همیشه از آثار او یاد میشود. اما در سینمای بعد انقلاب انگشت شمار میتوان قهرمانان دنیای کیمیایی را پیدا کرد و حتی خود او نیز موفق به تکرار نشد. محمد کارت امسال با یک فیلمنامه مهندسی شده به نام شنای پروانه به جشنواره فیلم فجر آمده، جایی که حالا دیگر به آن تعلق دارد. یعنی سینمای بلند. دوربین فیلم شنای پروانه به پایین شهر تهران میرود. جایی که جرم و جنایت، فقر، فحشا و... بیداد میکند ولی همیشه این اتفاقات از دوربین کارگردان ها پنهان میماند. حالا چه از عمد یا غیر عمد. شنای پروانه از جهتی شاید نزدیک به آثار سعید روستایی باشد و به سمت طبقه فرودست جامعه برود اما به دیدگاه قوی تری میرسد و جای تامل بیشتری دارد، درگیری بین وجدان شخصی و مصلحت عمومی. محمد کارت با شجاعت پایان فیلم را به دست شخصیت میدهد و اینبار به جای نگاه عمومی جامعه، قهرمان فیلم با یک تشخیص قاطع فردی، پایان را رقم میزند. فیلم کاملا درست عمل میکند و روی جا به جای فیلمنامه فکر شده. مخاطب درگیر و گرفتار درام میشود. تغییر شخصیت جواد عزتی از شروع تا پایان به درستی شکل میگیرد. او که در ابتدای فیلم به خاطر صاف کاری بد یک ماشین چند کشیده پشت سر هم میخورد، کم کم به یک لات وحشی شکنجه گر تبدیل میشود که البته ادم نمیکشد و کمی گذشت دارد. محمد کارت به خوبی میزانسن و قاب را میشناسد و کاملا با مدیوم سینما آشنایی دارد. تصاویر او گاهی خود گویای همه چیز هستند و حرفی نمیگذارند. تنها ایراد و خرده ای که میتوان به فیلم گرفت طولانی بودن آن است، که صد در صد با یک تدوین مجدد میتواند کمی از تایم فیلم بکاهد. باید ورود محمد کارت به سینمای بلند را تبریک گفت. او برای فیلمش قصه دارد و سینما یعنی قصه.
«پوست» ساخته برادران ارک
علیمحمد اقبالدار: «برادران ارک» همچون محمد کارت، در فیلم «پوست»، از فیلم کوتاه قبلی و بشدت موفق خود، یعنی «حیوان» تاثیر گرفتهاند. هر چند که «حیوان» در دنیای ایجازگونهی خود، چنان سحری میکند که نمیتوان با «پوست» آن را از یادها برد. سحر و جادو، افسانهی و کهنالگو - و نزدیک شدنشان به ژانر Horror- همچون ژانرهایی چون اکشن، علمی-تخیلی و یا کمدی (اصیل) در سینمای (!) ایران مغفول ماندهاند. هر چند که پوست ادعای صِرف فیلمهای ترسناک را ندارد ولی الگویی مشابه داشته و با فضاسازی بینظیر که در سالیان گذشته کسی جرات به خلق آن نداشته، خود را به آن دسته نزدیک میکند. پوست ترکیب شگفتانگیزی از ملودرام و ترسناک است. فیلمی شجاع در سه وجه: ژانر، عدم استفاده از بازیگر سرشناس و استفاده از زبان ترکی. موسیقی فوق العاده فیلم معجزه میکند. ترکیب صداها و فضاسازی سرد و تاریک کار تا اعماق موجودتان رسوخ میکند. عشق مرد به زن و تقابل آن عشق با مادر. بازی آینهها و رقص اجنه و انسان در کنار هم. این فیلم در نوع خود بینظیر است.
علی ظهیری: برادران ارک می توانند ورود هوای تازه به سینمایی باشند که اکثر تولیدات سالانه اش چه در حوزه کوتاه و چه در حوزه بلند شبیه به هم هستند. آنها فارغ از این اتفاقات، سراغ دغدغه خود (عشق به سینما) رفته اند و بدون سوار شدن بر موج رایج، فیلم خودشان را ساخته اند. این عنصر می تواند اولین قدم در ساخت یک فیلم خوب چه در کارنامه خودشان و چه برای سینمای ایران باشد. «پوست» در نسبت به دو فیلم کوتاه قبلی فیلمساز یعنی «نجس» و «حیوان» فضای متفاوت تری دارد. البته به نظر من آن فضای غریب و وهم گونه «حیوان» در این فیلم گسترش بیشتری پیدا کرده. انگار «حیوان» تمرین فیلمسازی برایشان بوده تا بتوانند در فیلم بلندشان انواع و اقسام بازیگوشی های خلاقه فرمی و وروایی را داشته باشند. اگر دنبال پیام در سینما هستید؛ اگر ذهنتان مدام اسیر سینمای مضمون زده خودمان است و مدام این سوال کلیشه ای که «منظور فیلمساز چی بود» در ذهنتان وول می خورد؛ پیشنهاد می شود فیلم را نبینید. چون «پوست» صرفا به قصه خودش متکی بوده. او راوی یک افسانه محلی – بومی می باشد. مهم نیست آن قصه واقعی باشد یا نباشد. مهم این است بدانیم در آن قصه چکونه صیادی عاشق صیدش شد و چگونه آن اتفاقات بعدی برایش افتاد. همین.
پدرام مهرخواه: اولین فیلم بلند برادران ارک یک «دچار» است. مرد قصه داستان که در ابتدا جادو نوشتن مادرش برایش مضحکه است حالا در انتها میبیند که عجیب به این خرافه ها دچار شده و حتی از آن ها برای رسیدن به هدفش که نزدیک شدن به «مارال» دختری که دوستش دارد استفاده میکند، پوست راجع به عشق و جنون است، جنونی که قطع نمیشود، در وجود ریشه میزند، دقیقا مثل دیالوگی که مرد جادو شکن در فیلم میگوید: جادو مثل درخت میمونه، وقتی قطعش کنی دوباره میبینی که سبز میشه، باید ریششو بزنی ! مثل مادری که حالا گریبان گیر است. مرد مبهوت عشق حالا باید ریشهی کسی که دوست دارد را بزند تا مادرش را دوباره به دست بیاورد، این یک جنگ بین هوش و حواس با احساس است.فیلم با استفاده درست از نور و صدا مخاطب را در طول فیلم هیپنوتیزم میکند، فیلم نیاز به صبر دارد تا ته نشین شود، پوست به ارامی به زیر پوست میرود مثل داستانی که راوی فیلم تعریف میکند و تصویر، آن را به درستی درک پذیر میسازد. پوست بازیگر چهره ندارد، اسمی که تریلی بکشد در تیتراژ ندارد ،ولی در عوض فرم متفاوت در قالب قصه دارد، برادران آرک با موتیف ^ نما های لوستر ^ که وام گرفته از جوزپه تورناتوره است و با استفاده از موسیقی صحنه از ابتدا تا انتها در روایت که وام گرفته از برادران کوئن است جهان خودشان رو خلق کردن که به شدت فضا و هارمونی دارد، فیلمساز در اولین فیلم بلندش جسارت کرده و شجاعانه فیلم ساخته است.
محمد تیزرو: پوست فیلمی از دل تاریخ بومی ایران با ریشه هایی از ایران، فیلمی که می تواند آلترناتیو سینمای چرکین حال حاضر باشد که همه چیز و همه کس را قربانی امیال خود می کند. فیلم همچون جواهری خاک خورده که سال هاست در انباری خانه مخفی بوده و اهالی خانه فراموشش کرده بودند. کاری که فیلمسازان اثر کرده اند معرفی و به نمایش گذاشتن آن جواهر خاک خورده است، معرفی برای مسیر جدید، مسیری که شاید سینما را به ژانر نزدیک کند. دست گذاشتن روی داستان هایی از جادو، جن و پری که قریب به اتفاق اکثر روستا های ایران آن را تجربه کرده اند و آن را سینه به سینه به نسل های بعدی انتقال داده اند. داستان عشق، عشقی از جنس ایران گرفتار جادویی از جنس ایران، بازگشت به ریشه ها و یا حتی در بدبینانه ترین حالت در جهت داستان گویی اصیل که هرگز در سینمای ایران شکل نیافته، اما در تاریخ این سرزمین پر است از داستان هایی هولناک از عشق و جادو و جن.
امین محمدی: آیا از سینمای اجتماعی خسته شدید؟ آیا دیگر نمیخواهید خیانت یا مرگ و میر در سینما ببینید؟ آیا حالتان از کمدی های سطحی بهم میخورد؟ دیگر نگران نباشید برادران ارک وارد سینمای بلند شدند. چه میتوان در مورد پوست گفت وقتی زبان آدم را بند میاورد. فیلمی که در مرز ژانر حرکت میکند. ژانر، واژه ای که سینمای ایران به آن نیاز دارد و حالا پوست پیشروی آن است. ایده اولیه فیلم بر اساس یک افسانه محلی شکل گرفته. اما به گفته براردان ارک، عجایب نگاری محمد سیاه قلم، نقاش برجسته مکتب هرات هم در ایجاد فضاهای ذهنی در این فیلم موثر بود. فیلم در دام خرافه گویی نمی افتد و در بستر یک رئالیسم جادویی شکل می گیرد. ما با فیلم به دنیای عشق، افسانه، و جن و پری میرویم و غرق میشویم. با هم به همراه فانوس به اعماق جنگل تاریک میرویم. به زیر آب و در میان شعله های آتش، غرق میشویم و میسوزیم. و تمامی این ها را هیچوقت تجربه نکرده ایم! با فیلم پوست یک تجربه جدید میکنیم و آن را مدیون برادران ارک هستیم. این دو قبلا با آثار کوتاه خود نشان داده بودند که مدیوم سینما را به خوبی میفهمند و حالا با این اثر جاودانه به سینمای بلند پا گذاشتند. در فیلم پوست هیچ ایراد فنی و تکنیکی وجود ندارد. تصویر و رنگ، بازی ها، صداها و همه چیز درست و در خدمت فیلم کار میکند. برادران ارک حالا مسیری را باز کردند تا فیلمسازان جدیدی ظهور کنند و جا پای پیشکسوتان سینمای تکراری بگذارند.
دانلود مجلهی الکترونیکی سری دوم تحلیل فیلم های فجر (کلیک کنید)