به گزارش «درگاه فیلم ایران» و به نقل از «کرگدن» فیلم سینمایی «آه ای برادر کجایی؟»، 2000، برادران کوئن مورد تحلیل و بررسی قرار گرفت. / گروه نقد فیلم «کرگدن» را در اینستاگرام دنبال کنید (کلیک کنید)
ماجراجویی با طعم کوئن ها / علی ظهیری
ستاره (از چهار) :
«آه ای برادر کجایی؟» که دهمین ساخته برادران کوئن می باشد، همچون سایر ساخته های قبلی شان فیلمی بدیع و خلاقه است. این بدیع و خلاقه بودن در روایت، به موضوع یا تم فیلم برنمی گردد. اتفاقا «آه ای برادر کجایی؟» قصه ای را روایت می کند که با این تم، فیلم های زیادی در تاریخ سینما ساخته شده است. تفاوت «آه ای برادر کجایی؟» با بقیه فیلم ها در چگونگی روایت است که آن را با سایر فیلم ها متمایز کرده است. راه ارتباط برقرار کردن با این فیلم و تحلیل آن مانند هر فیلم دیگری تنها این است که از دنیای خود فیلم وارد شویم.
«آه ای برادر کجایی؟» فیلمی فانتزی و موزیکال است که در همان ابتدا میخ خود را می کوبد تا دنیایش را مشخص کند. البته اگر فیلم های قبلی کوئن هارا دیده باشید، بسیار راحت تر نسبت به کسی که هیچ فیلمی از او ندیده، برخورد خواهید کرد. آنها عموما از تم هایی استفاده می کنند که قبلا ساخته شده ولی به آن تم یا موضوع، ادویه های خود را اضافه می کنند و به شما معجونی تحویل می دهند که در ظاهر ممکن است فکر کنید هریک از این اجزا را قبلا در جایی مزه کرده اید ولی اینجا همه این مواد، طعم دلچسب وغریبی را به شما می دهد که قبلا تجربه نکرده اید.
«آه ای برادر کجایی؟» ترکیبی از چندین فیلم می باشد که هرکدام از این قصه های فرعی به تنهایی منحصربفرد و کامل هستند. در واقع ما در حال دیدن چندین فیلم در یک فیلم هستیم. خط اصلی فیلم قصه سه زندانی است که برای بدست آوردن گنجی در جایی مدفون شده، از زندان فرار می کنند تا آن را به دست آورند. اورت (جرج کلونی) بنا به گفته خودش قبلا گنجی را در جایی مدفون کرده و حالا قرار است جهت پروژه تولید برق، در آب غرق شود. بنابراین پیت (جان تورتورو) و دلمار (تیم بلیک نلسون) که به او زنجیر شده اند را با وعده آن گنج به همراه خود فراری می دهد.
اما قصه ی فیلم پیدا کردن آن گنج نیست، بلکه سیر اتفاقاتی است که در طول مسیر برای آنها می افتد. قصه ی سفر آنهاست. سفر آنها برای بدست آوردن. سفری ادیسه وار که قرار است در طول مسیر شاهد اتفاقاتی باشیم که برایشان می افتد. حتی اگر ادیسه هومر را نخوانده باشید، به راحتی با فیلم ارتباط برقرار می کنید. چون برادران کوئن قرار نیست ادیسه را مو به مو بازسازی کنند. آنها روایت خود را از یک حماسه تاریخی ارائه می دهند.
مگر ادیسه هومر چیست؟ رخدادی حماسی که نسل به نسل آمده و به مرور تکمیل شده تا برای یک نسل روایت شود. حالا برادران کوئن نیز همان کار را کرده اند. در واقع از ایده کلی هومر که همان سفر است، بهره گرفته اند و ادیسه خودشان را ساخته اند. درست همان کاری که هومر در روایت ادیسه، در گذشته انجام داده است. جالب است بدانید که برادران کوئن در مصاحبه های خود که همواره شیطنت و بازیگوشی چاشنی کارشان است (درست مانند فیلم هایشان) ادعا کرده اند که ادیسه هومر را نخوانده اند.
آشناییی با لحن شوخ وشنگ و فضای پست مدرنیستی فیلم درست بعد از فرار آنها و رسیدنشان به جنگل و صحنه غسل تعمید آغاز می شود. این کلید ورود به فیلم است. بعد از این صحنه، ما مدام با صحنه هایی مواجه ایم که آنها به صورت تصادفی در یک موقعیت قرار می گیرند (از عناصر پست مدرنیسم). موقعیت هایی که آنها را با خطر مرگ مواجه می کند و هر دفعه آنها با زرنگی اغراق شده از آن موقعیت رها می یابند.
آنها در این مسیر ادیسه وارشان مدام با همین عناصر تکرار شونده یعنی مرگ، طمع و پول روبرو می شوند.«پسرعموی پیت که بخاطر به دست آوردن پول آنها را به پلیس لو می دهد»، «سه زنی که پیت را برای به دست آوردن پول به پلیس ها تحویل می دهند»، «فروشنده انجیلی که از طریق بهره گیری از مذهب درصدد دستیابی به اموال آنهاست»، «هومر استاکز که شهوت به قدرت رسیدن در انتخابات را دارد که در آخر متوجه می شویم رئیس گروه کوکلاکس هاست» و ... همه و همه در راستای همین ایده مرکزی فیلم هستند.
اما آن چیزی که «اورت» به دنبال آن است، خانواده است. آن گنجی که پنهان شده، پول نیست. او برای به دست آوردن همسر و دخترانش از زندان گریخته. همسری که متوجه شده قرار است با مردی دیگر ازدواج کند.
صحنه ی پایانی فیلم که قرار است آن سه اعدام شوند یکی از درخشان ترین سکانس فیلم می باشد. «اورت» به خدا پناه می برد، دعا می کند که بار دیگر دختران و همسرش را ببیند و از خدا می خواهد او را نجات دهد. دوربین در آن لحظه از او جدا می شود و به بالای سر او می رود و از بالا نظاره گر اوست. این دکوپاژ از این چند نمای پایانی، حسی کاملا مذهبی تولید می کند. دعای او اجابت می شود. سپس سیل می آید و آنها نجات پیدا می کنند. این سیل قرار است همه چیز را بشوید تا دوباره همه چیز از نو آغاز شود. البته از آنجایی که کوئن ها همچنان در دقایق پایانی دست از شوخی برنمی دارند، اینجا هم کوتاه نمی آیند. بعد از این اتفاق «اورت» در یک دیالوگ بانمک با این مضمون می گوید: «این یک توجیه علمی داره و ربطی به دعا کردن من نداره». بگذارید ما هم در نوشته مان کمی شوخی کنیم، شاید حق با او باشد.
در انتهای فیلم نیز حلقه ای انگشتری که قرار است به زنش دهد و سبب پیوند آنها شود، پیدا شده و ما منتظریم که با یک پایان «هپی اند» مواجه شویم که باز فیلمساز با شوخی دیگر تمام معادلات ما را به هم می زند. همسر «اورت» می گوید «این حلقه ما نیست» و او باید پیدایش کند . حلقه ای که حالا به وسیله ای آن سیل در دریاچه بزرگی گم شده است. (همان جایی که پول فرضی مدفون شده بود) گویا ریوت باز باید به ماجراجوی اش ادامه دهد و نیز برادران کوئن به بازیگوشی شان.
آه ای فیلم خوب کجایی؟ / بنیامین آرمان طلب
ستاره (از چهار):
«آه ای برادر کجایی» یک موجود است.
فاصله ی زیادی از یک «موجود» تا یک «فیلم» وجود دارد که «آه ای برادر کجایی؟» تنها کاری که به درستی انجام داده است حفظ همین فاصله است. هیج چیزی از این موجود تبدیل به فیلم نمیشود حتی سرگرم کنندگی اش! فیلم مدعی است! مدعی در ترکیب ژانرهها، مدعی در قدرت کارگردانی در لوکشین های متفاوت-بیرونی، مدعی در به بازی گرفتن مذهب و کهنالگوهای مشهوری چون «ادیسه» که بیشتر تبدیل به یک شوخی دردناک است. حتی میتوان به جرات گفت که هیج کدام از این دو برادر رنگ کتاب «هومر» شاعر و داستان سرای مشهور یونانی را نیز ندیده اند.
بدون شک، پیش و پا افتاده ترین المان یک فیلم «یکپارچگی در کلیت ذات» است. هر چند که گاها فیلمسازانی سعی در شکستن این یکپارچگی و نشان دادن نوع دیگری از فیلم و روایت را دارند که در این موجود، قطعا هدف این نبوده و باز کردن این مفهوم فلسفی چیزی جز ارزش نهادن بر این موجود بی ارزش نیست. این یکپارچگی تکلیف مخاطب را با اثر روشن میسازد که باید به چه روبرو شود؟ سوالی که در انتهای فیلم همچنان بی پاسخ می ماند. «آه ای برادر کجایی؟» آشی همه جور پسند از آثار موفق تاریخ سینما و ژانرهایی نظیر وسترن، موزیکال، کمدی، جنایی، فانتزی و بخصوص جاده ای است. آشی که نه تنها طعم خوبی نداشته و قابل خوردن نمی باشد بلکه بسیار مسموم و کشنده است.
شروع، شروعی مناسب است و شاید – که نه حتما - تنها بخشی از این موجود، که قابل فهم و نزدیک شدن، به سینماست! سه زندانی که در حال انجام کارهای اجباری دوره ی محکومیت خود هستند، از جاده ای می گریزند و وارد جاده ی دیگری میشوند که این میل فیلمساز (ها) به روایتی جاده ای را نشان میدهد. که ایکاش بر همین اصل استوار میماندند. از این نقطه بعد، «آه ای برادر کجایی؟» حقیقا سرگردان است که این سرگردانی کاملا سهوی و از بی خیالی فیلمساز نسبتا امر یکپارچی و اصول درام نویسی است. موجود، گاهی فلسفی و عرفانی می شود – برخورد آن سه با پیرمردی نابینا – گاهی میخواهد فانتزی شود – تبدیل شدن یکی از آنها به قورباغه – گاهی اصلا معلوم نیست چه میخواهد بشود – اصرار بر خرید روغنی برای موهای جورج کلونی (که او نیز انتخابی بسیار اشتباه برای این نقش به ظاهر کمدی است) – و گاهی دینی و ضد نژادپرستی - غولان یك چشم - گاهی سیاسی، گاهی، گاهی، و چقدر گاهی!؟ در این گونه از «موجود»های سرگردان، خواسته و یا ناخواسته، مخاطبینش نیز سرگردان میشوند، از این کلبه به کلبه ای دیگر، از این جاده به جاده ای دیگر و در انتها، اعدام؟؟! آیا این پایان ذره ای در خود، آن پایان دراماتیک «اودیسه» - ورود «اولیس» در جامه ی گدایان به شهر و عدم شناخته شدن تا قبل از کشیدن زه و سپس جنگ با دشمانان خویش- را در خود داشته است؟ و یا برداشتی مضحک و بچگانه و لوس، از متن غنی و سرشار از پیرنگ هومر است؟ برادران کوئن در بیشتر فیلم های خود، همه چی را به شوخی گرفته اند که نه تنها این شوخی شکل نگرفته بلکه دشمنی علیه خود تبدیل شده است.