به گزارش «درگاه فیلم ایران» و به نقل از «کرگدن» فیلم های جشنواره سی و هشتم فجر مورد تحلیل و بررسی قرار گرفت. / گروه نقد فیلم «کرگدن» را در اینستاگرام دنبال کنید (کلیک کنید)
دانلود مجلهی الکترونیکی سری اول تحلیل فیلم های فجر (کلیک کنید)
«پدران» ساخته سالم صلواتی
شاید برای شما اتفاق بیفتد / علیمحمد اقبالدار:
فجر سینمایی 34ام از راه رسید با تمام اتفاقات تکراریاش. رویدادی که موجودات (محصولاتی از صنعت-هنر سینما که به نمایش در میآیند؛ و فیلم نیستند) جزو لاینفک آن شده و مهمترین، کلیشهترین و تکراریترین سوال پس از خروج از سانسشان، این است که: «چطور ممکن است همچین موجودی در بین فیلمهای بخش مسابقه باشد!؟». «پدران» صلواتی موجود نه، ماقبل از موجود است، بنابراین نمیتوان آن را با شاخصهای نقد-فیلم به چالش کشید، چرا؛ چون فیلم نیست. موجودی که با هیچ معیار شاخص سینمایی قابل محک زدن نیست و بیشتر شبیه به یک شوخیِ مسخرهیِ پیشپا افتادهیِ عقیم و الکن است. چیزی که باعث سرافکندگی بیش از پیش جشنواره فجر خواهد شد. فرزندی ناخلف از هیات انتخاب 34ام. براستی «پدران» چیست؟ از ایده تا اجرا، از فیلمبرداری تا نورپردازی، از طراحی صحنه تا میزانسن و بازیگردانی راهی ناکجا آباد. داستانی از دو پدر که پدرانه بودنشان که سوخت درام شکلنگرفته صلواتی است، هیچ حسی را در مخاطب برنمیانگیزد. دکوپاژ، میزانسن، طراحی صحنه، فیلمبرداری؛ وجود ندارد، هیچ! تنها دلسوزی من برای فیلم، «علیرضا ثانیفر» کاربلد است که او نیز در چنگال این موجود نابود شد و صدها حیف.
پدران عقیم / امین محمدی:
در سینمای ایران که اکثر فیلمسازان گام به سوی ساخت درام های اجتماعی برمیدارند، همیشه مسیری سخت و دشوار پیش روی آن هاست. زیرا این مسیر سالها توسط فیلمسازان بزرگ و مطرحی، تزیین شده و وقتی فیلمسازی برای اولین بار قدم در این مسیر میگذارد، توسط اکثریت با آن فیلمسازها مقایسه میشود. و اگر موفق نباشد، همیشه مخاطب به یک جمله میرسد: نمونه های بهترش را دیده ام! سالم صلواتی امسال با فیلم پدران، قدم به سینمای اجتماعی ایران گذاشته است. اما این قدم اشتباه شاید تلنگری به او بزند که ورود به این فضا برای او زود است. مخصوصا با دریافتی هایی که از مخاطبان دارد شاید سرخورده شود که چرا به جشنواره آمد و حتی چرا این فیلم را ساخته!
پدران، یک فیلم عقیم تمام عیار است. یک کلیشه فاقد هر گونه دارم، کارگردانی، میزانسن و دکوپاژ. یک موجود خسته کننده و متاسفانه ازار دهنده که چندین و چندبار میتوانی سالن سینما را ترک کنی و از قدم زدن در هوای آزاد لذت ببری! ایده و روایت تکراری این فیلم را بارها و بارها دیده ایم و پدران نه چیزی جدیدی میگوید و نه سوالی مطرح میکند. قصه (اگر بشود اسمش را قصه گذاشت) به شدت دیر شروع میشود و قبل ازشروع شدنش هیچ ندارد جز چند سکانس گریه و زاری که مخاطب اصلا و ابدا با آن سمپات که نمیشود هیچ، بلکه بار دیگر به قدم زدن بیرون سینما فکر میکند. تمام اطلاعات فیلم با ساده ترین ابزار، یعنی دیالوگ داده میشود. دیالوگ راحت ترین و ساده ترین شکل برای فرار از طراحی میزانسن است. و فرار از میزانسن یعنی عقیم بودن در کارگردانی.
بازی های ضعیف و مصنوعی است و از پرده بیرون میزند و هر مخاطب عام یا خاص را آزار میدهد. در کنار بازی ها، فیلمبرداری فاجعه (البته فاجعه برایش واژه کمی است) که حتی سطحی ترین استاندارد های سینما را رعایت نمیکند،(مانند نورپردازی، حرکت ها، و فوکوس کشی) یک فیلم فاجعه را تحویل مخاطبان جشنواره فجر میدهد. دلم برای علیرضا ثانی فر میسوزد که با این فیلم به جشنواره آمد. او که سالیان پیش با فیلم های کوتاه، همیشه درخشیده، شاید آینده کاری خود را در سینمای بلند با این فیلم به خطر انداخت. درباره ی هدایت هاشمی و گلاره عباسی چیزی نمیتوان گفت زیرا فاجعه بودند و کیبورد کامپیوترم برایم به شدت ارزشمند است!
در کلام آخر باید گفت که سالم صلواتی سالها با سینمای اجتماعی فاصله دارد. شاید روزی او مسیر درست خود را پیدا کند و بتواند سینمای خودش را داشته باشد. مانند نیما جاویدی که اولین بار با ملبورن سعی در تکرار سینمای فرهادی داشت و موفق نبود. ولی سال پیش با فیلم سرخ پوست به جشنواره آمد و نظر همگان را برانگیخت.
شعار یادت نره / علی ظهیری:
فیلمی بسیار مفرح و شاد که از دیدنش کبف خواهید کرد. اشتباه نکنید؛ فیلم به هیچ وجه نمی خواهد شما را بخنداند؛ بلکه شما از ناشی گری فیلمساز قهقهه می زنید. پدران فیلمی به شدت سطح پائین، معمولی که اصلا معلوم نیست با چه استانداری وارد جشنواره شده است. فیلمی شلخته در فیلمنامه، دکوپاژ و میزانسن. «ثانی فر»، «هدایت هاشمی» و «گلاره عباسی» بدترین بازی های خود را ارائه کرده اند. فیلمی که قرار است در سکانس های رابطه «معلم و پسرش»، «معلم و پدری که پسرش را از دست داده»، «معلم و همسرش»، «معلم و دانش آموزان» چالش ایجاد کند و مثلا تکان دهنده باشد، ولی در اجرا مضحک و کاریکاتوری در آمده است.فیلم نه جغرافیا دارد (چرا همدان؟)، نه شخصیت دارد (چرا معلم؟) و نه قصه (واقعا قصه؟) دارد. قصه ای در کار نیست ولی تا دلتان بخواهد شعار هست. ای معلمانی که هنوز فرزند خود را نشناخته اید، استعفا بدهید. ای کسانی که پشت فرمان نشسته اید و در اتوبان خلوت و با سرعت پائین می رانید، کمربند ایمنی خود را ببندید. ای... خب دیگر کافی است. به هر حال چیدمان این میزان دری وری نیز هنر است.
سینما شهر قصه ساخته کیوان علیمحمحدی و علی اکبر حیدری
درهم برهمی از قصههای سینما / علیمحمحد اقبالدار:
در اکثر اوقات ادایِ دین در سینمای (!) ایران را متوجه نمیشوم. برای من این ادعا بیشتر ادایِ ادایِ دین برداشت میشود. یعنی منفی کردن یک مفهوم کاملا مثبت و شریف. برعکس «پدران»، این محصول قدمی جلوتر است و موجود است و تا فیلم شدن فرسنگها فاصله خواهد داشت. «سینما شهر قصه» بیشتر نزدیک به روایت مستند است تا داستانی، مستند-داستانیای که میخواهد قصهگویی را تقویت کرده و نوع دیگری از فرم را به نمایش بگذارد که محکوم به شکست است. پسری که عاشق سینماست و از طرفی عاشق دختری میشود که پدرش از مخالفان سینماست ولی او هم عاشق مدلی دیگر (روشنفکری) از سینماست. تا اینجا خوب است؛ ولی اگر کارگردان به آن پایبند میبود. فیلمساز اسیر حواشی سینماست تا قصهی خود. او به همه جا سرک میکشد و میخواهد همه چیز را به همهکس نشان دهد. اینجاست که فیلمش هزارپاره شده و شما با هیچ جزئی از اجزای آن سمپات نمیشوید و وقتی ذرهای سمپات نشوید یعنی تحمل یک ساعت و نیم شکنجهی بصری! تنها نقطهی مثبت این موجود بازی تحسین برانگیز «بابک کریمی» است.
بازی با نوستالژی / علی ظهیری:
تا قبل از این «شبانه» (1384) و «شبانه روز» (1387) تجربه های به اصطلاح فرمی بودند که کیوان علیمحمدی همراه امید بنکدار کارگردانی آنها را بر عهده داشتند. اما در فیلم قبلی یعنی «ارغوان» (1393) خط قصه در آثار آنها پررنگ شد و حالا در این فیلم ؛ بدون حضور بنکدار؛ فیلمساز به قصه گوترین فیلم خود رسیده. سینما شهر قصه استراتژی خود را (فیلممنامه و دکوپاژ) بر مبنای فیلم هایی که فیلمساز دوست دارد؛ بنا نهاده است. از حرکت و زاویه دوربین تا حرکت بازیگران و شکل گیری قصه فیلم. گویا او می خواهد از آن فرم فیلم های مورد علاقه خود استفاده کند ولی فیلم خود را بسازد. مشکل فیلم همین است: نصف انتلکت و نصف فیلم فارسی. جدا از نکته ذکر شده ، فیلم در تمام صحنه های خود با فیلم های «قبل از انقلاب» و بعد تر «بعد از انقلاب» شوخی می کند و حتی گاهی آنها را دست می اندازد. از قیصر (مسعود کیمیایی، 1348)، کندو (فریدون گله، 1354)، طوقی (علی حاتمی، 1349)، گوزنها (مسعود کیمیایی، 1353) تا چریکه تارا (بهرام بیضایی، 1357)، طبیعت بی جان (سهراب شهید ثالث، 1354) و کاغذ بی خط (ناصر تقوایی، 1380) و... فیلم صرفا و حداکثر ور رفتن با یک نوستالژی است؛ نه ساختن آن. اینکه پشت سرهم فریم هایی از فیلم های مورد علاقه مان را در فیلم خود بگنجانیم کاری نکرده ایم و چیزی نساخته ایم؛ بلکه صرفا با حافظه دیداری مخاطب بازی کرده ایم؛ یا حتی توهین.
دانلود مجلهی الکترونیکی سری اول تحلیل فیلم های فجر (کلیک کنید)