به گزارش «درگاه فیلم ایران» و به نقل از «کرگدن» فیلم سینمایی «سه زن» - 1977 - رابرت آلتمن مورد تحلیل و بررسی قرار گرفت. / گروه نقد فیلم «کرگدن» را در اینستاگرام دنبال کنید (کلیک کنید)
یک زن در کالبد سه زن / محمد تیزرو
ستاره (از چهار):
فیلم یک روایت غیر کلاسیک دارد و این روایت غیر کلاسیک یک تحلیل غیر کلاسیک را می طلبد فیلم حتی رئالیسم هم نیست اما تصاویر کاملا رئال پیش می رود کارکتر ها هیچ کدام در جهان واقعیت منطقی نیستند اما در فیلم همه چیز در جای درست خود قرار دارد، پینکی دختری بازیگوش اما متفاوت از دختران جامعه تنها و دور افتاده، میلی وراج و پر حرف و طرد شده از جامعه، ویلی تنها دور افتاده و منزوی می باشد.
نمای اوپنینگ در واقع نشان دهنده همه کارکتر ها می باشد به صورت کاملا برابر، میلی کارمند استخر، پینکی درخواست کننده برای این کار و ویلی نقاشی منزوی که در بستر استخر ها سه موجود مونث را نقاشی می کند که موجودی نر به آنها نظاره می کند.
در شروع فیلم سه کارکتر زن حضور پر رنگ و برابر دارند، این زن ها همگی در مسیر مشخص شده حرکت می کنند پینکی شیفته میلی شده و او را بت خود قرار می دهد پینکی مدام به او نزدیک می شود تا جایی که به هم خانه بودن با او میرسد میلی در بین همسایه ها تنهاست کسی او را حساب نمی کند ولی همه او را میشناسند گویی زمانی محبوب و پر طرفدار بوده پینکی ساکن خانه میلی می شود اما اوضاع به ظاهر درست پیش نمی رود و رابطه بین آنها شکسته می شود او خود را در اسختر نقاشی شده توسط ویلی می اندازد و حافظه خود را از دست می دهد این دقیقا مسیر درست پینکی برای تبدیل شدن به میلی محبوب است میلی ای که زمانی جذاب و دوست داشتنی بوده.
میلی هم با همخوابی با مرد مرموز فیلم مسیر تبدیل شدن به ویلی را در پیش میگیرد زنی که نطفه ای نا مشروع را حمل می کند او که زمانی مسیر میلی را در پیش گرفته و در تلاش برای ورود به جامعه ناکام مانده خود را در کافه ای بیرون شهر منزوی کرده و در کف استخر ها نقاشی می کند.
اما مرد مرموز فیلم کسی که ادای گانگسترها را در می آورد در زندگی همه آن سه زن حضور تاثیر گذاری دارد او به پینکی بعد از ضربه مغزی اموزش تیر اندازی می دهد، تنها مردی است که با میلی همخوابه می شود و ویلی را حامله کرده مرد عامل محرک برای جابجایی این سه نفر است.
و اما در اخرین و مهم ترین سکانس فیلم، پینکی بلاخره تبدیل به میلی شده و میلی تبدیل به ویلیه نقاش حال آن ها باید منتظر مرد دیگری باشند تا ویلی را حامله کند و میلی را از ان محیط به استخر بکشاند تا با پینکی جدید ملاقات کند.
حتی بعد از سکانس آخر می توان به گونه ای دیگر به فیلم نگریست این سه زن در مراحل مختلف و پشت سر گذاردن اتفاقات، روح خود را جایگزین روح نقاشی شده در استخر می کنند موجودی بیگانه که به میزبانش حمله می کنند و طی حادثه های گوناگون روح او را می خورد و حذف می کند و شاید این دلیلی منطقی برای رابطه جدید میلی باشد که حالا مادر یک میلی است، زن در آخر فیلم یک دیالوگ بسیار مهم دارد او می گوید دیشب خواب عجیبی دیدم و این دیلوگ بسیار منطقی و قابل فهم است حال روح مجسم در استخر وارد بدن این زن شده و او تمام زندگی قبلی خود را خوابی بیش نمی پندارد.
فیلم در بیان تمامی مطالب موفق عمل کرده حتی زمانی که تاکید تند و تیزی به دوقولو ها می کند و انگار پینکی تابحال دوقولو ندیده و این نمای بسیار مهم و تاکید شده مسیر مشخص فیلم است که همه کارکتر های زن جا پای یکدیگر میگذارد مسیری را طی می کنند که کاملا یکسان است و فیلمساز در انتقال این حس و منطق موفق عمل کرده و فیلمی درخشان و قابل دفاع خلق کرده در حقیقت هر سه زن یک مسیر را طی می کنند که آن ها را تبدیل به یک زن می کند و این مسیر برای پیمودن بی نهایت زن را میطلبد و این مسیر با ملاقات پینکی و میلی اغاز می شود یعنی همیشه یک میلی حضور دارد و یک پینکی که او را در اسختری پیدا خواهد کرد.
نکته دیگری که حائز اهمیت است این است که ویلی در طول دوران حاملگی خود اصلا و ابدا کلمه ای به زبان نمی آورد تا زمانی که نطفه نامشروع و کثیف از بدنش خارج شود و حالا می توان این را به داستان مریم مقدس تعمیم داد که او مسیح مقدس را باردار بود و بعد از تولد مسیح او از سخن گفتن محروم می شود عکس آن در فیلم اتفاق می افتد کودک برخلاف مسیح موجودی شوم است و این چرخه اقتضاء می کند که او در بدو تولد بمیرد.
در طول فیلم ما شاهد نشانه گذاری های فیلمساز هستیم تاکید بر روی رنگ زرد، گیر کردن لباس میلی لای در ماشینش در تمامی پلان ها، لباس دوختن پینکی برای خودش، در آوردن لباس زیر به محض ورود به خانه همه اینها به دلیل قابل فهم نبودن و معما گونه بودن به پیرنگ اصلی فیلم آسیب نرسانده و برای تحلیل دقیق و جزئی این موارد دیدن چندباره فیلم را می طلبد.
یک روح در سه زن / بنیامین آرمانطلب
ستاره (از جهار):
بعضی از فیلم ها باید در زمانی دیده شوند که مخاطب در بهترین وضعیت (mood) جسمی و روحی خود باشد در غیر این صورت فیلم برای آنان کارکرد خود را از دست میدهد. «سه زن» فیلمی است که با موسیقی و پلان افتتاحیه این اخطار مهم را به مخاطب خود می دهد. در همان پلان و با نشان دادن المان هایی چون، زن و سکوت، نقاشی، نقش آب و موسیقی وهم انگیز خود، فیلم را به سمت فیلم های مفهومی (conceptual) سوق میدهد و در ادامه با معرفی «مرکز آب درمانی کهنسالان» و مدل دکوپاژ آن سکانس، مهر تائید خود را بر این امر میکوبد. فیلم براساس متن و خواست نگارنده آن که همانا به تصویر کشیدن یک زن در کالبد سه زن، که در عمل با به تصویر کشیدن سه زن بصورت مجزا در فیلم نمایان می شود، بترتیب از اولین و جوان ترین زن داستان یعنی پینکی (Pinky) شروع کرده و سپس به سراغ میلی(Milly) و سپس ویلی (Villy) میرود. بنظر میرسد دلیل این اولویت بندی کارگردان دقیقا منطیق بر داستان و برداشت کلی از آن، یعنی سلسله مراتب جابجایی و تغییر این سه زن به یکدیگر است. در شروع فیلم پینکی برای گرفتن کار به یک مرکز آب درمانی (توجه کنید که آب در این فیلم مونیف است. آب درمانی، کشیدن نقاشی ها در کف استخر، آب داخل آکواریوم، ترنزشین هایی که توسط آب اتفاق میوفتد، ترکیب آب و کابوس پینکی در انتهای فیلم و ..) مراجعه کرده و منتظر است که مسئول مرکز او را به سایر بخش معرفی کند. مسئول مرکز او را با میلی آشنا میکند. میلی شخصیتی بسیار حراف و حوصله سر بر دارد. از طرف دیگر وی بشدت منظم و حتی وسواسی است که هیچ کس ارتباط درستی با او برقرار نمیکند. حتی کسی به حرف های او گوش نمیدهد در حالیکه او به شدت اصرار دارد که از کوچکترین جزییات زندگیش به دیگران بگوید. در این بین پینکی از شخصیت میلی خوشش آمده و سعی میکند به او نزدیک شود تا جاییکه متوجه می شود میلی به یک همخانه نیاز داشته و اینگونه وارد زندگی زن دوم فیلم Altman می شود. پینکی برخلاف میلی شخصیتی مگو تر و از طرفی آتشی تری دارد، تا از او چیزی نپرسند معمولا حرفی نمیزند، سرکش (همین سرکشی باعث شده است که او از شهر خود گریزان شود) و اهل شیطنت و تجسس است. چیزی که که دقیقا او را در نقطه مقابل میلی دوست و همخانه ی جدیدش قرار میدهد که شاید همین نقص رفتاری در پینکی او را به سمت میلی کشانده است. البته این حس در مورد میلی هم وجود داشته است ولی در نیمه اول داستان این احساس در میلی صرفا در ناخودگاهش شکل گرفته است که در میانه فیلم و با خودکشی پینکی این حس به خودآگاه وارد شده و حال ما با میلیای مواجه هستیم که نگران پینکی است و حال او است که روحیه طغیانگر به خود گرفته و برخلاف نیمه اول نگران و دلواپس پینکی و رفتار و حرکات نشان از تحول شخصیتی میدهد. در واقع می توان اینچنین گفت که پس از خودکشی پینکی، دو شخصیت اصلی زن داستان به تعادل رفتاری میرسند. حالا ممکن است بپرسید «خب؟ شخصیت زن سوم داستان کجاس؟» باید بگویم هیچ جا و همه جا! کارگردان با زیرکی و مهارت تمام، ویلی را برخلاف پیکی و میلی در طول داستان جای داده است. مخاطب به غیر از سکانس پایانی و چند پلان در بدنه فیلم، متوجه حضور فیزیکی ویلی نمی شوند و حتی ممکن است این سوال را از خود بپرسند که چرا اسم فیلم «سه زن است؟ چرا دو زن نه؟!» ولی در انتها، مخاطب باهوش و علاقه مند به فیلم های مفهومی و کمی اگزوتیک، کاملا او را شناخته است چرا که شخصیت درونی و بیرونی پینکی و میلی در واقع هر کدام نیمی از شخصیت ویلی بوده اند، و مخاطب با دقت در شخصیت آن دو، خود به خود متوجه شخصیت و کارکرد زن سوم داستان آلتمن خواهد شد. البته کارگردان با استفاده از نقاشی ها، نقش آب و شوهر ویلی (ادگار) به نوعی نماینده زن سوم خود را در جای جای فیلم کاشته است ولی مسلما در خصوص ویلی، فیزیک اهمیتی در فیلم ندارد. بلکه تبدیل شدن پینکی و ویلی و در نهایت یکی شدنشان در سکانس پایانی در خانه ی چوبی به ویلی اهمیت خواهد داشت. چیزی که بین این سه زن مشترک است و آن ها را به نوعی به هم وصل میکند، شوهر ویلی، ادگار است. ادگار دور از چشمان زنش به زنان از جمله میلی چشم دارد و از طرفی میلی هم بی میل به ایجاد ارتباط با ادگار نیست اما این موضوعی نیست که پینکی را خوشحال کند. در اواسط فیلم در سکانسی که میلی، ادگار را به خانه ی خود می آورد، پینکی با او مخالفت میکند و همین مخالفت او منجر به خودکشی او می شود. اما پس از خودکشی قضیه برعکس میشود حال پینکی است که میل به ارتباط با ادگار دارد. ویلی از ادگار حامله است، از مردی که در کل فیلم سایه اش بر سر سه زن نقش بسته و در تمامی نقاشی های ویلی با هیبتی عجیب، خشن و اروتیک، احاطه ای عجیبی بر کارکترهای مونث نقاشی دارد. پینکی خوابی عجیب میبند، خوابی که گویا تمام فیلم است. پینکی در خواب تمام چیزهایی را میبند که در آن نقش داشته و ما نیز دیده ایم. پس از خواب و در حالیکه میلی را بیدار میکند بیان میکند که ترسیده است. انگار که به نوعی خواب توبه و نماد پشیمانی شخصیت زن دوم داستان یعنی پینکی است. در همان سکانس با ورود بی اجازه ی ادگار به منزل میلی و اطلاع از نزدیک شدن زمان فارغ شدن ویلی، پینکی و میلی به پیش ویلی رفته و سعی میکنند بچه را بدنیا بیاورند. ولی بچه مرده به دنیا می آید. در سکانس پایانی ویلی برای اولین بار شروع به صحبت میکند. انگار که مجوز صحبت او، خارج شدن نطفه و جنین آلوده ای بود که در او زیست میکرد. حالا میلی مسئول کافه ی ویلی است و پینکی به او کمک میکند، از طرفی متوجه میشویم که ادگار کشته است که با شواهد و برداشت هایی از فیلم، متوجه میشویم که ادگار به دست این سه زن به قتل رسیده است. فیلم با پنی از خانه آن سه زن که در حال صحبت هستند به سمت تعداد زیادی لاستیک های بیمصرف تمام می شود که گویی حاکی از مردانیست که در گوشه ای از زندگانی این سه زن (این یک زن) در زندگی های گذشته، حال و آینده تلمبار شده اند.
دوقلو بودن چه جوریه؟ / علی ظهیری
ستاره (از چهار):
«سه زن» رابرت آلتمن یک رویاست. دریچه ورود به این رویا از همان پلان اول باز می شود. زنی در حال نقاشی روی دیوار به همراه تصاویر مه آلود و حجم رنگ سفید و آبی ما را وارد دنیای فیلم می کند. پیرزنی با کمک همراهی وارد استخر شده، دوربین شروع به حرکت کرده، آدم ها و فضای استخر را به ما نشان می دهد تا می رسد به «پینکی» (سیسی اسپیسک). فیلم از همین لحظه شروع به شخصیت پردازی و ما را با او آشنا می کند. او با چشمانی خیره و کنجکاوی برانگیز به استخر می نگرد. سپس مسئول کلینیک درمانی او را به «میلی» (شلی دووال) معرفی کرده، تا او را با شرایط و قوانین کار آشنا کند. «پینکی» دختر بازیگوشی است که این شیطنت های کودکانه در صحنه های آغازین مانند فوت کردن نوشابه در لیوان، چرخ زدن روی ویلچر، ادا درآوردن پشت سر پرستار کلینیک، ریختن آبجو روی میز بار و سرکشیدن آن، نمایش داده می شود. آشنایی ما با شخصیت «میلی» درست بعد از صرف ناهار، در رختکن هنگام صحبت با دوقلوها و کارکنان شروع می شود. از اینجا فیلمساز هر دو شخصیت محوری ماجرا را به یک اندازه و در صحنه هایی متقارن با هم به جلو می برد. هیچ کس به حرف «میلی» توجهی نمی کند و تنها «پینکی» است که به حرفهای او در مورد بازی کلمات و ویژگی های رفتاری دوست پسر سابقش جذب شده است. از این رو پس از ارتباط با «میلی» و نحوه آشنا کردن او با کار (بردن او به استخر و نقش بازی کردن پینکی) به تدریج ویژگی های رفتاری «میلی» برای او جالب و جذاب می شود. هرکدام از آنها با رفتار خود به دنبال تغییر جایگاه و هویت خود هستند. «پینکی» به عنوان یک دختر نوجوان (به گفته ی خودش تا حالا کامل تر از میلی ندیده) از طریق سو استفاده از کارت امنیت اجنماعی «میلی»، «میلی» نیز از طریق ارتباط با «ادگار» (جان کرامول) شوهر «ویلی» (جنیس رول)، در پی رسیدن به جایگاه زن بعدی است. «ویلی» نیز در تمام سکانس های حضورش، نقش هشدار دهنده (از طریق نقاشی هایی که جنس مذکرش اشاره به ادگار دارد) ایفا کرده و ضلع سوم این مثلث را تشکیل می دهد.
«میلی» با بروز رفتارهایی نظیر چپاندن خود در جمع دوستان، مهمانی گرفتن، رفتن به فضای مردانه ای که مردان مشغول تیراندازی و موتورسواری هستند نیز در صدد تغییر این رویه است. در سمت مقابل خنگ بازی های «پینکی»، ریختن سُس بر روی لباسش، سیگار نکشیدن، آبجو نخوردن و خوش گذرانی نکردن او به تدریج «میلی» را کفری می کند. چون «پینکی» درست یک مرحله قبل از جایگاه اوست. او تا قبل از افتادن دختر به استخر این رویه را ادامه می دهد و بی اهمیتی خود را مبنی بر رفتن «پینکی» از خانه، به او گوشزد می کند. ولی درست زمانیکه «پینکی» به بیمارستان منتقل می شود، خطر از دست دادن او را حس کرده و بعد از مرخص شدن «پینکی» از بیمارستان و آمدن او به خانه، محبت ها و توجه های «میلی» به او زیاد می شود.
حالا ورق برمی گردد. از اینجا به بعد ما این تعویض را به صورت عینی مشاهده می کنیم. این «پینکی» است که رفتارها و عملکردهای قبلی «میلی» را از خود نشان می دهد. حالا «میلی» نظاره گر همان اتفاقاتی است که زمانی رفتارش بوده و اکنون دیدن این موقعیت ها او را آزار می دهد. سکانس تیراندازی «پینکی»، سکانس نوشیدن، خوردن و بازی کردن «پینکی» با همسایگان «میلی» و نیز همخواب شدن با شوهر «ویلی»، همگی موید این تعویض رفتار می باشد.
«پینکی» به «میلی» تبدیل شده و علاوه بر کارت امنیت اجتماعی اش، جایگاه و هویت اش را نیز تصاحب کرده است. اوج این اتفاق زمانی رقم می خورد که «میلی» متوجه خواندن دفترچه خاطراتش و ادامه دهنده خاطرات شخصیش توسط «پینکی» می شود. هم چنین زمانی که «پینکی» دفترچه را در دست «میلی» می بیند، به او اعتراض می کند که با چه اجازه ای آنها را خوانده است. آن حرکت زوم سریع دوربین از «پینکی» به «میلی» مخاطب را با حالت شوک آور، به چهره ی پر اضطراب او نزدیک می کند. دیگر معلوم نیست کدامشان «پینکی» است کدامشان «میلی». این تمایز دشوار شده. به یاد بیاورید سکانس داخل ماشین و سوال «پینکی» در مورد دوقلوها «دوقلو بودن چه جوریه؟» «آیا خودشون میدونن کدوم یکی هستن؟» «اونها میتونن جاشونو با هم عوض کنن»، «شاید هم هردو یکی باشن».
خب دیگر به انتهای این رویا رسیده ایم و مانند دیالوگ «ویلی» در سکانس پایانی، خواب شگفت انگیزی دیده ایم. از خانه آنها دور می شویم. روی لاستیک ها ثابت. زیر لاستیک ها چه خبر است!؟ نمیدانیم؟ رویاها پایان ناپذیرند. بماند برای رویای بعدی.